سرویس سیاسی خرداد: مکانیسم ماشه بر خلاف نام شاعرانهاش، نه استعارهای لطیف که چکشی آهنین بر سر یک توافق در حال احتضار است. زمانی بهمثابه تضمینی برای تعهدات متقابل در برجام گنجانده شد اما حالا چون شمشیری آویزان از سقف، بیوقفه سایه میاندازد بر آیندهی دیپلماسی هستهای ایران.
آنچه شرایط را بحرانیتر میکند، نه صرفاً تهدید به بازگشت تحریمها بلکه نوع کارکرد این ابزار در سازوکارهای بینالمللی نه از زاویهی حقوقی که از زاویهی «قدرت» است. شواهدی بر زمین بازی ما را به این موضوع رسانیده است که مکانیسم ماشه اساساً برای وادار کردن ایران به اطاعت طراحی شده است؛ یک طراحی ژئوپلیتیک در دل و لباس حقوق بینالملل که اکنون به سه کشور اروپایی – فرانسه، بریتانیا و آلمان – امکان میدهد بینیاز از اجماعسازی مجدد، تحریمهایی را که با زحمت و امتیازدهی ایران لغو شده بود، احیا کنند. نه رایگیری لازم است، نه حتی قابلیت وتو آن فعال است. فقط کافیست یکی از این کشورها اعلام کند ایران تعهداتش را نقض کرده است تا ماشه را بچکاند. همین یک اعلام، بقیه را خود بهخود فعال میکند، چون سازوکار ماشه بر فرضِ تخلف و بیپاسخی بنا شده، نه بر اصل گفتوگو.
جالب آنکه ایالات متحده که رسماً از برجام خارج شد، دیگر نقشی مستقیم در این مکانیسم ندارد اما اروپا که به ظاهر از درِ تعامل وارد شد، حالا کلید ماشه را در مشت دارد. این همان غفلت راهبردی ما بود؛ ما خشم را به واشنگتن حواله دادیم در حالیکه بیصدا، پاریس و لندن و برلین ماشه را تنظیم میکردند. واقعیت این است که عدم بازی دادن اروپا، اکنون در قالب «مکانیسم ماشه» خودش را پس میگیرد.
در همین چارچوب، آنچه لورا هولگیت، نماینده آمریکا در آژانس بینالمللی انرژی اتمی در سال گذشته گفته، بسیار قابل تأمل است: «دولتها باید پیش از اکتبر ۲۰۲۵ تصمیم بگیرند که آیا تحریمها را دوباره اعمال کنند یا نه.» این جمله، سیگنالی شفاف به شمار میرفت، مبنی بر اینکه نه تنها صبر غرب لبریز شده، بلکه فعالسازی ماشه بهمثابه گزینهای جدی در حال بررسی بوده است. از نگاه آنان، زمانِ بازی با صبر استراتژیک به پایان رسیده است پس باید پیش از آن مقدمات برای آن پایهریزی میشد.
در این میانه، مقامات تهران به دنبال اتخاذ سناریوهای پیشگیرانه برای ایجاد بازدارندگی هستند از جمله تصویب قانونی در مجلس شورای اسلامی که صراحتاً دولت را مکلف میسازد در صورت فعال شدن ماشه، نه تنها همکاری با آژانس را متوقف کند بلکه کشور را از NPT نیز خارج کند. چنین اقدامی شاید در ظاهر واکنشی تقابلی باشد، اما در عمل میتواند بهزعم برخی تحلیلگران، تیر خلاصی بر شالودهی تعامل با جهان غرب باشد. با این کار، مکانیسم ماشه نه تنها به تحریمها بازمیگردد، بلکه تبدیل به اجماعساز علیه ایران خواهد شد؛ اجماعی که اینبار نه با دروغ، بلکه با قانون داخلی ایران توجیه میشود.
سؤال اساسی این است: آیا ما آمادهایم با چنین اقداماتی، بار دیگر به دوران انزوای کامل بازگردیم؟ یا بهتر است بهجای بازی در زمین طراحیشدهی حریف، در قواعد آن بازنگری کنیم؟ پاسخ شاید در این جمله نهفته باشد: حکمرانی در ایران تنها عبور از یک بحران به سوی بحران بعدی است؛ یعنی کنترل و مدیریت بحرانها را سیاستورزی نامیدهایم، و این جمله بیانیست از زیست سیاسی ما.
شاید وقت آن رسیده باشد که از مدار تکرار خارج شویم. نه با انفعال، بلکه با بازاندیشی عمیق در مفهومی به نام مقاومت. چرا که هر مقاومت بدون بازتعریف در شرایط فعلی، فقط نامیست یک بنبست دیگر را پیشروی ملت باز میکند. ما به نقطهای رسیدهایم که ابزارهای فشار دیگر صرفاً از بیرون نمیآیند؛ مکانیسم ماشه اگر هم توسط غرب فعال شود، بازتاب بیواکنشی ما به تحول شرایط جهانیست و نه صرفاً خصومت غرب.
در واقع، آنچه مکانیسم ماشه را خطرناکتر میکند، نه قدرت حقوقی آن بلکه فقدان خلاقیت راهبردی ما در مواجهه با آن است. ما در سالهای گذشته، دیپلماسی را بیش از آنکه یک ابزار کنشمند بدانیم، به یک واکنش دفاعی تقلیل دادهایم. مکانیسم ماشه نه فقط ابزاری برای اعمال فشار، بلکه آینهای است از ضعف دیپلماسی داخلی ما در مدیریت پیچیدگیهای حقوقی و سیاسی جهانی. اگر در زمین بازی مدام عقبنشینی میکنیم، شاید وقت آن است نه از بازی که از نقشهبرداری غلط و تحلیلهای ناصواب خودمان خارج شویم؛ و اینجاست که مفهوم مقاومت بدون بازتعریف آن، دیگر نه حماسه که فرسایش اعتماد عمومی است.
در این برهه پرسش اساسیتر این است: در این میان ایران چه در چنته دارد؟ دیپلماسی که سالهاست به کما رفته؛ ائتلافها و جبهههای منطقهای که شکننده و ناکارآمد شدهاند و اقتصاد داخلی که تاب تحمل تحریم مضاعف را ندارد. اگرچه مسئولان در داخل از سناریوهای جایگزین سخن میگویند اما مشخص نیست این سناریوها جز تکرار الگوهای هزینهساز قبلی، گزینهای تازه ارائه میدهند یا نه. و شاید مهمترین گره ماجرا که در جنگ ۱۲ روزه رخ نشان داد در این باشد که ایران همچنان بر این باور ایستاده که میتواند با بازی زمان، از مهلکهای که برای آن چیده شده است بگریزد. اما زمان در این بازی شوم، همان دامیست که پیشتر هم درب را بر روی دیپلماسی ایران بست و تلاشها را به بنبست کشاند. اکنون، با توجه به شتاب تحولات، شاید برای نخستینبار باید پذیرفت و اعتراف کرد که آینده، نه در گرو صبر و انتظار بلکه در گرو بازتعریف معادله قدرت در میدان دیپلماسی است؛ معادلهای که اگر دیر فهمیده شود، جای گفتگو را زبان تحریم و تهدید و جنگ پر خواهد کرد.
ایران اکنون بر لبه تیغ ایستاده است؛ یک سویش بازگشت به تحریمهایی است که نه تنها اقتصادی، بلکه حتی نظامی و امنیتیاند؛ و سوی دیگرش احیای دیپلماسی در آخرین دقایق باقیمانده است. شبح ماشه، تنها زمانی ناپدید میشود که چراغی در اتاق تاریک دیپلماسی روشن شود؛ چراغی که هنوز روشن نشده اما هنوز هم میتوان برای روشن کردنش کوشید.
در نهایت، اگر نمیخواهیم قبل از مهر ۱۴۰۴ با بازگشت تحریمهای سازمان ملل، برای همیشه از حلقه تعاملات جهانی بیرون رانده شویم، باید از همین امروز ساختار تصمیمسازیمان را مورد بازنگری قرار دهیم. بازیگران اصلی دیگر فقط آنها نیستند که ماشه را میکشند؛ ما نیز هستیم که هر روز با انفعال، ماشه را روغنکاری میکنیم.